ورقه ای که حاکی از شکایت و دادخواهی باشد. تظلم نامه. (فرهنگ فارسی معین). شکوائیه. دادخواست: در این موضع از مظلمه و شکایت نامه از خلاصۀ معانی او بر وجه اختصار بعضی یاد کردم. (ترجمه تاریخ قم ص 182)
ورقه ای که حاکی از شکایت و دادخواهی باشد. تظلم نامه. (فرهنگ فارسی معین). شکوائیه. دادخواست: در این موضع از مظلمه و شکایت نامه از خلاصۀ معانی او بر وجه اختصار بعضی یاد کردم. (ترجمه تاریخ قم ص 182)
نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است) با شرایط معین و حدود اختیارات مرقوم در آن
نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است) با شرایط معین و حدود اختیارات مرقوم در آن
گواهی نامه. تصدیق. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح دانشگاهی، تصدیق نامه ای دائر به گذراندن ماده ای از دروس یا واحدی از دروس و قبول شدن در امتحان آن ماده یا واحد درس. دیپلم
گواهی نامه. تصدیق. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح دانشگاهی، تصدیق نامه ای دائر به گذراندن ماده ای از دروس یا واحدی از دروس و قبول شدن در امتحان آن ماده یا واحد درس. دیپلم
سفارشنامه و اجابت نامه. (ناظم الاطباء). نامه ای که عالمی یا بزرگی خطاب به قومی یا ملکی کرده به مستحق رعایتی می داده تا مخاطبان نامه از او دستگیری کنند و هر یک چیزی بدو دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در این باب عنایت نامه ای نبشت نشابوریان را. (تاریخ بیهقی ص 365). از طاهر نامۀ مظالمی یا عنایتی یا جوازی خواستی و بفرمودی تا بنوشتندی. (تاریخ بیهقی ص 140) ، تقدیرنامه. (فرهنگ فارسی معین)
سفارشنامه و اجابت نامه. (ناظم الاطباء). نامه ای که عالمی یا بزرگی خطاب به قومی یا ملکی کرده به مستحق رعایتی می داده تا مخاطبان نامه از او دستگیری کنند و هر یک چیزی بدو دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در این باب عنایت نامه ای نبشت نشابوریان را. (تاریخ بیهقی ص 365). از طاهر نامۀ مظالمی یا عنایتی یا جوازی خواستی و بفرمودی تا بنوشتندی. (تاریخ بیهقی ص 140) ، تقدیرنامه. (فرهنگ فارسی معین)